سه شنبه ۰۶ شهریور ۰۳ | ۱۳:۱۲ ۶ بازديد
در این کار، شکارچی و جانوری که او تعقیب میکرد، خودنمایی میکردند و پانتومیم تمام جزئیات طعمه در حال فرار و شکارچیان حیلهگری را که بیرحمانه او را به زمین میراندند، اجرا میکرد. چهارمین اقدام، رقص پوست سر توسط اسکواها بود، آیینی که در قدیم توسط اعضای زن خانوادههایی که اربابان آنها پیروزمندانه از جنگ بازگشته بودند، انجام میشد و پوست گرفتن فال ابجد شغلی سر دشمنانی را که کشته بودند به عنوان غنائم حمل میکردند.
اگر یک اسکوا نمی توانست در این رقص شرکت کند، برای شوهر یا برادرش یک اهانت و سرزنش عادلانه محسوب می شد. پوست سر اسیر شده در جنگ ابتدا در خارج از لژ جنگجویان که غنائم آنها بودند به نمایش گذاشته شد.۷۱ پس از مدتی که به قول هندیها شروع به شکستن یا شکستن کردند، اسکواهای پیروز آنها را جمع کردند و در خاک انداختند و بر آنها مهر زدند و در مراسم عجیب آن غمگین، همه توهینها را بر سرشان ریختند.
برقصند و آنها را به تاریکی ابدی بسپارند، زیرا هیچ شجاعی بدون پوست گرفتن فال ابجد شخصی سرش نمی تواند وارد شکارگاه شاد شود. شعار در این شکل تغییر کرد. صدای زنان در یک فالستوی نافذ بلند شد که با تلفظ سریع تک هجای «لا، لا» شکسته شد که مدتی باورنکردنی تکرار شد. این اثر بهطور خاص وحشیانه و عجیب بود و بر شادی وحشیانه زنان انتقامجو تأکید میکرد. از آنجایی که رقص جنگ دعوت به نبرد بود، این عاقبت بود.
در تضاد خوشایند با این آیین بیرحمانه، رقص ازدواج بود که هم دلاورها و هم شجاعان آن را جشن میگرفتند. اسکواهای جوان، در زیباترین لباس های خود، با بهترین نمونه های کار مهره های خود تزئین شده و رنگ قرمز روشن در مورد۷۲ لبها و گونهها، زنجیرهای دور تام تام تشکیل میدادند و با صدای بلند آواز میخواندند. سپس یک شجاع همراه با گروهی از دوستانش وارد دایره شد گرفتن فال ابجد شخص و چوبی را در دست داشت که عموماً یک شاخه کوچک کاج یا درخت بومی دیگری بود. به سوژه عشقش نزدیک شد و شاخه را روی شانه او گذاشت. اگر کت و شلوار او را رد کرد.
شاخه را کنار زد و او با پیروانش با تحقیر و ناراحتی بازنشسته شد. اغلب اتفاق می افتاد که بیش از یک جوان دست یک حوریه را می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استند و جای معشوق رانده شده بلافاصله گرفتن فال ابجد سرنوشت توسط رقیبی که نمازش را می خواند، می گرفت. اگر کنیز به او نگاه می کرد، سرش را متمایل می کرد و گونه اش را روی شاخه می گذاشت. این یکباره نامزدی و ازدواج بود.
در پایان جشن، معشوق او را به اقامتگاه خود برد و آنها را مرد و زن می دانستند. * * * * * غروب خورشید از پشت تپههایی که در دریاهای عمیق شنا میکردند طلوع کرد۷۳ آبی گرگ و میش سایه هایی را آشکار می کرد که از دره ها به قله ها می رفتند و با سرمای خاکستری مرگبار آنها را لمس می کردند تا اینکه درخشش گرم در آغوش شب مرد. هنوز صدای تام تام می زد، آواز بلند می شد و پایین می آمد، رقصنده ها دیوانه وار حرکت می کردند و در حالی که می رقصیدند آواز می خواندند. تاریکی غلیظ شد. ستاره ها نیمه گرفتن فال ابجد سریع شب را در آسمان نوشتند.
پاپوس به خواب رفته بود و زنان بی صدا و خسته از تماشا نشسته بودند. با شعله ور شدن آتش کمپ، که در نورهای ناهموار بر روی چهره های عجول می دوید، می توان چهار شجاع را دید که در رقص جنگ می جهند و تاب می خوردند. شب تمام شد سکوت سنگینی بر تپه ها حاکم بود که فریاد جنگ، ضربان تام تام و شعار را بازتاب می داد. یکی، سپس دیگری، سپس سومی ترک تحصیل کرد. هنوز بدن برنزی میشل که از عرق آغشته شده بود.
میچرخید و میپیچید، خم میشد و میجهید. خطوط صورتش سفت شده بود، سرخابی بر گونه هایش در جویبارهایی مانند خون و گوشه های صورتش جاری بود.۷۴ دهان مانند انحنای کمان کشیده شده بود. آتش کمپ کم می درخشید. خاکستری سپیده دم با باد کمی لرزان از شرق بیرون آمد و ستارگان کم نور سوختند. نبض تام تام آهسته تر می زد، شعار شکسته می شد. ناگهان فریادی وحشیانه در صبح کم رنگ به هیجان آمد. شکل میشل در آخرین طوفان درخشان زندگی مانند موشک به سمت بالا می چرخید، سپس بی معنی روی زمین افتاد. اخگرها خاکستر شدند. آخرین جرقه مرده بود. رقص انجام شد.
اگر یک اسکوا نمی توانست در این رقص شرکت کند، برای شوهر یا برادرش یک اهانت و سرزنش عادلانه محسوب می شد. پوست سر اسیر شده در جنگ ابتدا در خارج از لژ جنگجویان که غنائم آنها بودند به نمایش گذاشته شد.۷۱ پس از مدتی که به قول هندیها شروع به شکستن یا شکستن کردند، اسکواهای پیروز آنها را جمع کردند و در خاک انداختند و بر آنها مهر زدند و در مراسم عجیب آن غمگین، همه توهینها را بر سرشان ریختند.
برقصند و آنها را به تاریکی ابدی بسپارند، زیرا هیچ شجاعی بدون پوست گرفتن فال ابجد شخصی سرش نمی تواند وارد شکارگاه شاد شود. شعار در این شکل تغییر کرد. صدای زنان در یک فالستوی نافذ بلند شد که با تلفظ سریع تک هجای «لا، لا» شکسته شد که مدتی باورنکردنی تکرار شد. این اثر بهطور خاص وحشیانه و عجیب بود و بر شادی وحشیانه زنان انتقامجو تأکید میکرد. از آنجایی که رقص جنگ دعوت به نبرد بود، این عاقبت بود.
در تضاد خوشایند با این آیین بیرحمانه، رقص ازدواج بود که هم دلاورها و هم شجاعان آن را جشن میگرفتند. اسکواهای جوان، در زیباترین لباس های خود، با بهترین نمونه های کار مهره های خود تزئین شده و رنگ قرمز روشن در مورد۷۲ لبها و گونهها، زنجیرهای دور تام تام تشکیل میدادند و با صدای بلند آواز میخواندند. سپس یک شجاع همراه با گروهی از دوستانش وارد دایره شد گرفتن فال ابجد شخص و چوبی را در دست داشت که عموماً یک شاخه کوچک کاج یا درخت بومی دیگری بود. به سوژه عشقش نزدیک شد و شاخه را روی شانه او گذاشت. اگر کت و شلوار او را رد کرد.
شاخه را کنار زد و او با پیروانش با تحقیر و ناراحتی بازنشسته شد. اغلب اتفاق می افتاد که بیش از یک جوان دست یک حوریه را می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استند و جای معشوق رانده شده بلافاصله گرفتن فال ابجد سرنوشت توسط رقیبی که نمازش را می خواند، می گرفت. اگر کنیز به او نگاه می کرد، سرش را متمایل می کرد و گونه اش را روی شاخه می گذاشت. این یکباره نامزدی و ازدواج بود.
در پایان جشن، معشوق او را به اقامتگاه خود برد و آنها را مرد و زن می دانستند. * * * * * غروب خورشید از پشت تپههایی که در دریاهای عمیق شنا میکردند طلوع کرد۷۳ آبی گرگ و میش سایه هایی را آشکار می کرد که از دره ها به قله ها می رفتند و با سرمای خاکستری مرگبار آنها را لمس می کردند تا اینکه درخشش گرم در آغوش شب مرد. هنوز صدای تام تام می زد، آواز بلند می شد و پایین می آمد، رقصنده ها دیوانه وار حرکت می کردند و در حالی که می رقصیدند آواز می خواندند. تاریکی غلیظ شد. ستاره ها نیمه گرفتن فال ابجد سریع شب را در آسمان نوشتند.
پاپوس به خواب رفته بود و زنان بی صدا و خسته از تماشا نشسته بودند. با شعله ور شدن آتش کمپ، که در نورهای ناهموار بر روی چهره های عجول می دوید، می توان چهار شجاع را دید که در رقص جنگ می جهند و تاب می خوردند. شب تمام شد سکوت سنگینی بر تپه ها حاکم بود که فریاد جنگ، ضربان تام تام و شعار را بازتاب می داد. یکی، سپس دیگری، سپس سومی ترک تحصیل کرد. هنوز بدن برنزی میشل که از عرق آغشته شده بود.
میچرخید و میپیچید، خم میشد و میجهید. خطوط صورتش سفت شده بود، سرخابی بر گونه هایش در جویبارهایی مانند خون و گوشه های صورتش جاری بود.۷۴ دهان مانند انحنای کمان کشیده شده بود. آتش کمپ کم می درخشید. خاکستری سپیده دم با باد کمی لرزان از شرق بیرون آمد و ستارگان کم نور سوختند. نبض تام تام آهسته تر می زد، شعار شکسته می شد. ناگهان فریادی وحشیانه در صبح کم رنگ به هیجان آمد. شکل میشل در آخرین طوفان درخشان زندگی مانند موشک به سمت بالا می چرخید، سپس بی معنی روی زمین افتاد. اخگرها خاکستر شدند. آخرین جرقه مرده بود. رقص انجام شد.