تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه فردوس شرق

۲ بازديد
از جمله چیزهایی که مختصراً به ما گفت – چون خدمه آماده‌ی دور انداختن بودند – این بود که زمانی دریا را دنبال می‌کرده، اما در سال‌های اخیر با صید اسفنج و گاهی اوقات تهیه‌ی گوشت کوسه برای محله‌ی فقیرنشین کی وست زندگی می‌کرده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. لاشه‌ی یک مرغ آبی که به قایقش بسته شده بود، در حالی که او خود را با اسفنج‌ها سرگرم می‌کرد، گاهی کوسه‌ای را به خود جذب می‌کرد؛ سپس لباس‌هایش را درمی‌آورد، چاقویی را با دندان‌هایش می‌گرفت تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه لواسان و شیرجه می‌زد. نگاهی به گیتس انداختم، اما هیچ ناباوری در چهره‌اش ندیدم.

ساعتی دیگر، نزدیک غروب، کی وست کوچک شده بود و سرانجام در افق فرو رفته بود و تنها سه برج اسکلت‌مانندش در برابر آسمان پابرجا مانده بودند – با تمام اعصاب خسته، سگ‌های نگهبان دریای رو به تاریکی؛ گوش‌های تیز کرده، برای شنیدن فریاد پریشان یک بی‌خانمان در آن شب مرموز. با نگاهی به گذشته در امتداد مسیرمان، مرد سیاه‌پوست درشت‌اندام را تصور کردم که همانطور که او را روی اسکله گذاشته بودیم، ایستاده و با پشیمانی صبورانه به ما خیره شده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست؛ و من خوشحال بودم که هنگام خداحافظی مشتی سکه به او داده بودم، بدون اینکه تصور کنم چند بار آن نان روی آب شناور شده و به سمت تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه در ولنجک من خواهد آمد. آن شب که روی عرشه نشسته بودیم، آقای دراگو بیش از پیش خود را در برابر چشمان شگفت‌زده ما آشکار کرد. او بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هستاد دانشگاه بخارست بود.

و به طور ضمنی به روابط صمیمانه با خاندان حاکم آزوریا اشاره کرد. او علاوه بر اینکه در بسیاری از علوم، از جمله پزشکی، تبحر داشت، به هفت زبان صحبت می‌کرد و چندین زبان دیگر را نیز می‌خواند. اما این چیزها از سوالات زیرکانه تامی، نه از روی لاف و گزاف، از او گرفته شده بود. در واقع، موسیو به طرز جذابی، تقریباً حساس و متواضع بود. او هیچ اشاره‌ای به کارش در هاوانا نکرد، اما تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه ولنجک اتفاقاً این تنها اطلاعاتی بود که تامی به دنبالش بود.

پرسید: «آقا، مدت زیادی در کوبا خواهید ماند؟» «هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید. یک روز، یک هفته، یک ماه، یک سال – این یک جستجوی گریزان بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست که من دنبال می‌کنم، دوستان جوان من. می‌توانم شما را اینطور صدا بزنم؟» ما تعظیم کردیم و من با احترام پیشنهاد دادم: «اگر بتوانیم به هر نحوی به شما کمک کنیم؟——» او تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه در جنت آباد آهی کشید و گفت: «این روح زیبای آمریکبهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست که به نیازمندان کمک کند.

با این حال کاری جز تماشا کردن نمی‌شود کرد – تماشا کردن. چون هنوز آنقدر اینجا نبوده‌ای که بچه‌ای را در این آب‌ها ببینی – نه؟» تامی، شاید به این دلیل که اهل جنوب بود و کم و بیش با خرافات میانه خوبی داشت، طوری از نرده نگاه می‌کرد که انگار نوزادی تقریباً در هر جایی در هوا معلق بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. اشارات مرموز مهمان عجیب ما، در واقع، باعث وحشت می‌شد. سپس، بدون هیچ حرف دیگری، از جا برخبهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست.

سیگارش را به دریا انداخت، انگشتانش را میان انبوه موهایش کشید و به پایین رفت. تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه فردوس شرق با لحنی محتاطانه پرسیدم: «به نظرت منظورش چی بود؟» تامی زمزمه کرد: «به همین سادگی. طبقه بالا آپارتمان‌هایی برای اجاره دارد.»[۲۶] «برو بیرون رفیق. اون یارو از هر دوی ما عاقل‌تره!» خندیدم. «پس بهتر بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست کمی از آن را تحمل کند.

یادت هست آن پسر کک مکی را که در سواسون از شدت ضربه مغزی گیج رفته بود؟ خب، او هم همه جا بچه‌ها را می‌دید! این نشانه‌ی حتمی بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، جک!» اما حالا خندید و اضافه کرد: «اوه، فکر کنم رومانیایی کوچولوی ما حالش خوب بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، فقط…» حرفش توسط خود موسیو که از درِ راهرو بیرون آمد، قطع شد. او با لبخندی عذرخواهانه گفت: «دوباره می‌آیم، چون فردا سفرمان از هم جدا می‌شود و من به مهربانی شما توجه چندانی نکرده‌ام.» تامی زمزمه کرد: «این ما هستیم که احساس وظیفه می‌کنیم. حالا، کاش می‌توانستیم به شما کمک کنیم بچه را پیدا کنید – البته با این فرض که شما دنبالش هستید!» موسیو آه عمیقی کشید.

گویی غمی پنهان او را فرا گرفته بود؛ اما پس از لحظه‌ای به ما نگاه کرد و با لحنی ساده پرسید: «به نظرت رفتارم غیرعادیه؟» خندیدم و مکثی کردم و گفتم: «خب، حالا که داری رک و ربهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست حرف می‌زنی.» «می‌بینم، می‌بینم! اما دوستان جوان من، باید حرف مرا باور کنید که نمی‌توانم چیز زیادی به شما بگویم.» او ما را به من نزدیک‌تر کرد. «این را می‌توانم بگویم: پس از اینکه رومانی از جنگ خارج شد، صدراعظم جدید آزوریا با التماس از من تلگراف زد که کلاس‌هایم را در دانشگاه رها کنم و به او مراجعه کنم – زیرا سال‌ها به دولتمردان آزوری مشاوره داده‌ام و اغلب به مأموریت‌های ویژه رفته‌ام. با مرگ اخیر صدراعظم پیر، مقاله‌ای فاش شد.

این گزارش یک مأمور مخفی بود که در سال ۱۹۱۴ از هاوانا ارسال شده بود – ممکن بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست محتوای آن را فاش نکنم. اما اگر جنگ بود، فوراً پیگیری می‌شد. آیا همین‌طور بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست؟[۲۷] حالا امیدهایی وجود دارد – خب، من اینجا هستم تا کشف کنم. آه، دوستان جوان من،” صدایش لرزید، “خیلی چیزها به این بستگی دارد! من باید – اگر بچه زنده باشد، باید پیدایش کنم!” چشمان تامی گرد شد. موسیو اضافه کرد: «دیگر چیزی نمی‌توانم بگویم. تشکر و قدردانی مرا به خاطر کمکی که به من کردید، بپذیرید. و حالا— شب بخیر .» او تعظیم کرد و طوری به سمت پله‌ها خم شد که انگار از حضور یک پادشاه خارج می‌شود.

و این کار را آنقدر راحت و طبیعی انجام داد که ما حتی لبخند هم نزدیم. وقتی کاملاً ناپدید شد، برگشتیم و رو به روی هم ایستادیم. پرسیدم: «حالا نظرت چیه؟» تامی فریاد زد: «فکر می‌کنم او یک گنج بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست.» صورتش از هیجان تازه‌ای برق می‌زد. «اگر می‌خواهیم در این سفر خوش بگذرانیم، نگذار از جلوی چشممان دور شود!
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.